بر روی رود از چوب و سنگ و گل
با دستهای کوچکش پل ساخت
بر روی پل یک مرد یک ماشین
اطراف آن هم باغی از گل ساخت
.
سردار لبخندی زد و افتاد
از خستگی انگار خوابش برد
يا علي گفتيم و عشق آغاز شد . . .
بر روی رود از چوب و سنگ و گل
با دستهای کوچکش پل ساخت
بر روی پل یک مرد یک ماشین
اطراف آن هم باغی از گل ساخت
.
سردار لبخندی زد و افتاد
از خستگی انگار خوابش برد
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز